کد مطلب:280174 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

مقدمه ی مؤلف
یا صاحب الزمان ایدنی و وفقینی و سددنی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله المعصومین، و الصلوات الزاكیات والتحیات النامیات علی حجة الله فی الارضین و السموات، الغائب عن الابصار و الحاضر فی الامصار و المطلع علی الافكار، سیدی و مولای و دینی و ایمانی و صومی و صلاتی و حجی و جهادی و زكوتی و دنیای و آخرتی:

ابی القاسم محمد بن الحسن العسكری امام الانس و الجان صاحب العصر و الزمان علیه و علی آبائه المعصومین صلوات الله الملك المنان.

ثم الصلوة و السلام علی اولاده و عترته و ذریته و نوابه و اوتاده و ابداله و خدامه و امنائه و خواصه و امرائه و جنوبده و عساكره، و علی حججه و رواه احادیثه الذین هم فی غیبته ینفون عن الدین تحریف الغالین و تاویل الجاهلین و انتحال المبطلین. اللهم یا خالق قائم آل محمد (صلی الله علیهم اجمعین) اسئك بحق قائم آل محمد ان تصلی علی قائم آل محمد و تعجل فرج قائم آل محمد و ارزقنی رؤیة قائم آل محمد و اجعلنی من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه، و لا تفرق بینی و بینه طرفة عین ابدا و لااقل من ذلك و لا اكثر یا ارحم الراحمین، بمحمد و آله الطاهرین.

ای آقای من تو دانی كه مرا چه مقصودی و منظوری در این كتاب است و هم تو دانی كه چون مرا دسترس به حضرت اقدست نمی باشد، لهذا مشق محبت تو را می نمایم و می خواهم كلك و بنانم را به نوشتن نام مقدس و ذكر



[ صفحه 16]



اقدست مشغول كنم و قلب و زبان را بی یاد مباركت نگذارم:



ذكر تو از زبان من فكر تو از خیال من

كی برود كه رفته ای در رگ و در مفاصلم



یا سیدی و مولای، این اوقات كه از نجف اشرف (علی مشرفها آلاف التحیة و التحف) دور و از آن آستان مقدس مهجور گردیده، خاطرم شوریده و ظاهرم ژولیده، حالم منقلب و احوالم مضطرب، حواسم پریشان و حالتم پژمان، «یكدم نمی رود كه نه در خاطر منی».

ای آقای من، خود در اول، ملاطفت فرمودی:



در عشق تو از جهان گذشتم

و از جمله جهانیان گذشتم



الحال:



روز و شبم به یاد تو، می گذرد نه این عجب

اداوم بذكرك من الغداء الی العشاء



یاللعجب، مرا چه افتاده كه از وصالت محروم و از مشاهده جمالت مهجور گردیده ام:



شبی نمی گذرد كاز غمت نمی گذرد

شرار آهم از انجم، فغانم از افلاك



از دوری دیدارت نه روز آرام دارم و نه شب قرار، و از مهجوری رخسارت نه حالت صبر دارم و نه طاقت انتظار، چشمی نمناك و جسمی دردناك، نه رفیقی و نه انیسی و نه شفیقی و نه جلیسی، نه جرات اظهار اشتیاق و نه قدرت كتمان الم فراق:



نه همزبانی كه من زمانی، بدو شمارم غمی كه دارم

نه نیكخواهی كه گاهگاهی ز من بپرسد: غم كه داری؟



ای والله یا سیدی:



اخاف علیك من غیری و منی

و منك و من مكانك و الزمان





[ صفحه 17]





ولو انی جعلتك فی عیونی

الی یوم القیمة ما كفانی



و مستخبرا عن سر لیلی اجبته

بعمیاء من لیلی بلا تعیین



یقولون خبرنا فانت امینها

و ما انا ان خبرتهم بامین



طلب الحبیب من الحبیب رضاه

و منی الحبیب من الحبیب لقاء



ابدا یلاحخظه بعین قلبه

و القلب یعرف ربه و یراه



یرضی الحبیب من الحبیب بقربة

دون العباد فما یرید سواه



سرعشقت داشتم پنهان ولیك

ز آه سرد و ناله ی جان سوز من



صح عند الناس انی عاشق

غیر ان لم یعلموا عشقی لمن



یا حسرة تقلع الاحشاء زفرتها

علی بعاد امام العصر و الزمن



تكماد تنشق نفسی لوعة واسی

ان خاننی فیك دهری و انقضی زمنی



هانور شخصك فی عینی یقدمنی

و حسن ذكرك یحیینی و یلزمنی





[ صفحه 18]





ایا حجة الله الذی لیس جاریا

بغیر الذی یرضاه سابق اقدار



و یا من مقالید الزمان بكفه

و ناهیك من مجد به خصه الباری



اغث حوزة الایمان و اعمر ربوعه

فلم یبق عنها غیر دارس آثار



وانقذ كتاب الله من ید عصبة

عصوا و تمادوا فی عتو و اصرار



و انعش قلوبا فی انتظارك قرحت

و اضجرها الاعداء ایة اضجار



و خلص عبادالله من كل غاشم

و طهر بلاد الله من كل كفار



و عجل فداك العالمون باسرهم

و بادر علی اسم من غیر انظار